آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان پرنده عشق عشق به وطن هوای سرد دلها ، در آغوش گرم عشقها!
با دلی نا امید از همه چیز ، با لبی خشکیده از یک چیز و این حادثه ی ناچیز!
این رفتن بیهوده است ، اگر نماند هوای جاده آلوده است ، خیالش از همه چیز آسوده است اما
دلش در خیالات باطل به خواب رفته است!
هم خواب و هم بیداری ! خواب و بیداری اش مثل هم است ، تمام فکرش پیش دل است ، تمام ذکرش آه غم است ، تمام حرفها کلام آخر است
قفسی به وسعت یک دنیا ، بی اعتقاد از همه چیز ، در دل او خدایی نیست !
از اینکه تنهاست ، تنهاتر است ، آن گرگ گرسنه از او عاشقتر است ، این خاک آلوده نیز از دلش پاکتر است!
فرار از عشق، گریز از انتظار ، نه معتقد است به فردا ، نه دل بسته است به دیروز، انگار امروز برایش روز آخر است !
اگر دستش به غنچه ای برسد ، خشک میشود ، اگر به گلی خیره شود ، آن گل پر پر میشود، اگر به چشمه ای برسد کویر همراه او میشود و این سرنوشت او نیست ، این خواسته ی او است !
به کجا میروی ، با این دل شکسته به کجا مینگری ، نه دستی است که دستهایش را بگیرد ، نه چشمی است که با دلسوزی او را ببیند !
چون دلی سوخته تر از قلب او نیست، آنقدر حقیر است که از نزدیک هم وجودش را نمیتوان دید!
این رفتن بیهوده است ، اگر نماند هوای جاده آلوده است !
بمان و به امید گذشته ها بنشین ، تو که فردا را نمیبینی ، همه روزهایت مثل هم است !
شنبه 3 فروردين 1392برچسب:هوای الوده دلت, :: 20:49 :: نويسنده : خالدجدگال
![]() ![]() |